فروش کارهای مایکل جکسون و جانت جکسون

فروش کارهای مایکل جکسون از ابتدا تا انتها

فروش کارهای مایکل جکسون و جانت جکسون

فروش کارهای مایکل جکسون از ابتدا تا انتها

زندگینامه ی مایکل جکسون(سالهای 1989 تا 1994)

قسمتی از زندگینامه ی مایکل جکسون(سالهای 1989 تا 1994)برای خواندن زندگینامه به ادامه ی مطلب بروید.  

 سالهای 1989 تا 1994

در 18 دسامبر سال 1989، خبرگزاری ها اعلام کردند که مایکل کار بر روی آلبوم «دهه» (Decade) را که قرار بود شامل برترین آهنگهای او باشد، متوقف کرده است. زیرا با خلق آثاری جدید، در فکر ارائه ی آلبوم دیگری برای خوشایند طرفدارانش است.

در بهار سال 1990، آگهی تبلیغاتی ال.ای گیر، که در آن از آهنگ مایکل با نام «میخواهی دردسر درست کنی» (Wanna Be Startin' Somthin') استفاده شده بود، در سینماها نمایش داده میشد. اما خود مایکل در این آگهی تبلیغاتی حضور نداشت. این تیزر تبلیغاتی بعدها از تلویزیون نیز پخش گردید.


 

[تیزر تبلیغاتی ال.ای گیر]


در جولای سال 1990، اولین عکس تبلیغاتی مایکل جکسون برای محصولات ال.ای گیر در مجلات به چاپ رسید. برندی، دختر هشت ساله ی جکی، برادر مایکل نیز در این آگهی تبلیغاتی حضور داشت. این تیزر از تلویزیون پخش شد.

اولین آگهی تلویزیونی مایکل پس از گذشت چهار سال، از طرف صنعت تبلیغات، یک آگهی خلاقانه توصیف شد که مسیر تازه ای را در این صنعت به وجود آورده است.

یک ماه بعد، در آگوست سال 1990، تیزرهای تبلیغاتی ال.ای گیر با حضور مایکل در سینماها به نمایش گذاشته شد.

در 18 آگوست سال 1990، خبر داده شد که مایکل، سندی گالین را به سمت برنامه ریز خصوصی خود منصوب کرده است.

در 20 مارس 1991، در شهر نیویورک، بزرگترین قرارداد تاریخ موسیقی بین مایکل و کمپانی سونی [که در سال 1988 شبکه سی.بی.اس را خریداری کرده بود] بسته شد. سازمان ژاپنی چند ملیتی، قراردادی پانزده ساله برای انتشار شش آلبوم و فیلم، با مایکل منعقد کرد.

نام مایکل به عنوان پر درآمد ترین خواننده ی تاریخ موسیقی، در کتاب رکوردهای جهانی گینس ثبت شده است و تا به امروز نیز این رکورد را حفظ کرده است. در این کتاب، ارزش این قرارداد، هشتصد و نود میلیون دلار ذکر گردیده اما ارزش واقعی آن یک میلیارد دلار تخمین زده شده است.

بنابراین قرارداد، مایکل برای هر آلبوم، نقدا هجده میلیون دلار به عنوان پیش پرداخت و پنج میلیون دلار به عنوان دستمزد دریافت میکرد.

مایکل که اکنون پر درآمد ترین خواننده در تمام طول تاریخ موسیقی است، بیست و پنج درصد درآمد حاصل از فروش هر آلبوم را دریافت میکند. او همچنین مدیر کل کمپانی خود، نیشن رکوردز (Nation Records) است که بعدها به ام.جی.جی (MJJ) تغییر نام داد. او برای این سمت، سالیانه یک میلیون دلار دریافت میکند. گزارش این معامله ی پر سود بعدها در مطبوعات منتشر گردید چرا که استانداردهای تازه ای را در حوزه ی قیمتها بوجود آورده بود.

در 17 آپریل سال 1991، یک شرکت کوچک موسیقی رقص هندی با نام نیشن رکوردز، مایکل را تهدید کرد که اگر از نام آنها برای محصولات خود استفاده کند، او را به دادگاه میکشانند. کاترین کانویل، ادعا کرد که آنها برای مدت سه سال، محصولات خود را با نام نیشن رکوردز به فروش میرسانده اند و به اعتبار جهانی دست یافته اند. بنابراین مایکل، نام محصولات خود را به ام.جی.جی پروداکشنز (MJJ Productions) تغییر داد.

در سپتامبر سال 1991، در مراسم جوایز کلیپهای موسیقی ام.تی.وی، اعلام شد که جایزه ی «طلایه دار کلیپ موسیقی»، مهمترین جایزه ی ام.تی.وی، از این پس با نام ”مایکل جکسون“ به برندگان اهدا خواهد شد. بن جوی، اولین کسی بود که جایزه ی «طلایه دار کلیپ موسیقی مایکل جکسون» را دریافت کرد.

در نوامبر سال 1991، تیزر تبلیغاتی آلبوم جدید و مدتها وعده داده شده ی مایکل، به مدت سی ثانیه، و به کارگردانی دیوید لینچ از تلویزیون پخش شد. این آلبوم «خطرناک» (Dangerous) نام داشت. 

بالاخره در 14 نوامبر سال 1991، اولین کلیپ موسیقی از آلبوم «Dangerous» با نام «سیاه یا سفید» (Black or White) بطور همزمان در بیست و هفت کشور جهان از تلویزیون پخش شد. تعداد بینندگان آن، پانصد میلیون نفر تخمین زده شد و این بالاترین آماری بود که تا آن زمان برای پخش تلویزیونی یک کلیپ موسیقی بدست آمده بود.


 

[کلیپ Black Or White]


در این کلیپ افرادی همچون مکالی کالکین [بازیگر نقش کوین در فیلم تنها در خانه]، برندی [دختر جکی، برادر مایکل]، بارت سیمپسون، جورج ونت و هوی دی [خواننده ی رپ] حضور داشتند. کلیپ «Black Or White» توسط جان لندیس [کارگردان کلیپ «Thriller»]، کارگردانی شده بود.

پس از اولین نمایش این کلیپ، مطبوعات از شدت هیجان دیوانه شدند. کلیپ جدید مایکل با خود یک رویداد بزرگ به همراه داشت! پس از چهار سال انتظار، بازگشت مایکل با موفقیت فوق العاده ای همراه بود.

تنها چند ساعت پس از نمایش «Black Or White»، این کلیپ از تمام شبکه های خبری سرتاسر دنیا در حال پخش بود و بلافاصله غوغایی بر سر قسمت پایانی این کلیپ که تا اندازه ای خشونت آمیز بود [قسمت مربوط به پلنگ سیاه]، بر پا شد و به جنجالی جهانی منجر گردید.

به ویژه مادران و پدران از آنچه که رسانه ها، صحنه های خشونت آمیز و جنسی مربوط به شکستن شیشه و تظاهر مایکل جکسون به استمنا نامیدند، آشفته شده بودند.


[قسمت مروبط به پلنگ سیاه از کلیپ Black Or White]


ناشر مایکل در رابطه با این موضوع عنوان کرد که مدل رقص مایکل در این قسمت، تعبیر او را از رفتار وحشی و حیوانی پلنگ نمایش میدهد. 

مایکل موافقت کرد که این قسمت چهار دقیقه ای را از کلیپ حذف کند و بیانیه ای در این باره منتشر کرد:

”فکر کردن راجع به این مسئله که کلیپ «Black Or White» میتوانست بر روی رفتار کودکان یا بزرگسالان تاثیرات مخربی بر جای بگذارد، آزارم میدهد. من همواره کوشیده ام تا الگوی خوبی باشم. بنابراین تغییراتی در این کلیپ ایجاد کردم تا از هرگونه تاثیر منفی بر رفتار هر شخص جلوگیری کرده باشم. من عمیقا بابت هر لطمه ای که در نتیجه ی تماشای قسمت آخر کلیپ «Black Or White»، متوجه ی کودکان، والدینشان یا سایرین شد، متاسفم.“

اما این تنها قسمت پایانی «Black Or White» نبود که آن را تماشایی و درخور توجه میکرد. این اولین باری بود که در یک کلیپ موسیقی از جلوه های ویژه معروف به مورفینگ استفاده میشد. این تکنیک انقلابی، تنها در دو فیلم[ویلو ـ ترمیناتور 2] استفاده شده بود. اما هرگز در یک کلیپ موسیقی به کار نرفته بود.

مایکل برای بار دیگر بنیانگذار روشی نوین در صنعت موسیقی شد.

این کلیپ به موفقیت فوق العاده ای دست یافت و در صدر جدول پر فروشها قرار گرفت. آهنگ «Black Or White» که گیتار آن را اسلش، گیتاریست گروه تفنگها و گلهای رز (Guns and Roses) مینواخت، کامل شده ی آهنگی است که برای قسمت آغازین آلبوم «Bad» در نظر گرفته شده بود.

در سال 1989، زمانیکه مایکل کار بر روی آلبوم «Dangerous» را آغاز کرد، از بیل بترل که غزلیات رپ آهنگ «Black Or White» را نوشته و همچنین دستیار تولید این آهنگ بود، خواست تا آن آهنگ را که بدست فراموشی سپرده شده بود، دوباره زنده کند.

در بیست و پنجمین سالگرد مراسم جوایز موسیقی ان.ای.ای.سی.پی (NAACP)، مایکل برای آهنگ «Black Or White» جایزه ای را دریافت کرد.

در 21 نوامبر سال 1991، چیزی که دنیای موسیقی چهار سال تمام در انتظارش به سر برده بود، اتفاق افتاد: آلبوم «Dangerous» منتشر شد. و رسم بیست ساله را در هم شکست. برای اولین بار در طول مدت بیست سال، یک آلبوم به جای روز دوشنبه، در روز سه شنبه عرضه شده بود.

از آنجا که ممکن بود محصولاتی نظیر در روز دوشنبه وارد خاک آمریکا شوند، تصمیم گرفته شد که عمده فروشان آمریکا، نسخه های آلبوم «Dangerous» را در روز سه شنبه، 21 نوامبر دریافت کنند. یعنی پنج روز زودتر از روزی که رسما برای انتشار آن برنامه ریزی شده بود.

آلبوم «Dangerous» در مکان اول جدول هفتاد و پنج آلبوم پر فروش بریتانیا وارد شد و به مدت یک هفته در صدر باقی ماند. و نود و شش هفته به حضورش در این جدول ادامه داد.

این آلبوم، از تمام آلبومهای شماره یکی که تا به حال عرضه شده اند، سریعتر به فروش رفته است. «Dangerous» تنها سه روز پس از انتشارش، در مکان اول جدول جای گرفت. [مایکل با آلبوم بعدی رکورد خود را میشکند.]

آلبوم «Dangerous» به مدت شش هفته در صدر جدول پر فروش ترین آلبومهای ایالات متحده قرار داشت. این آلبوم در مکان یازدهم جدول آلبومهای برتر سیاه پوستان وارد شد و در هفته ی چهارم در صدر جدول قرار گرفت و به مدت دوازده هفته مکانش را حفظ کرد. 

در نیمه شب 24 نوامبر، درهای تویر رکوردز واقع در بلوار سانست در آمریکا، برای عرضه ی آلبوم «Dangerous» به روی متقاضیان گشوده شد. در حالیکه قسمتهایی از آلبوم بر روی صفحه ی غول پیکر بیست و پنج فوتی که بر بالای برج نصب شده بود، نمایش داده میشد.

پوشش سی دی «Dangerous» که آماده شدنش شش ماه به طول انجامید، توسط مارک رایدن طراحی شده بود. او برای تکمیل این اثر سمبلیک که با استفاده از اکریل براق شده بود، با نانسی دونالد، برجسته ترین کارگردان هنری کمپانی موسیقی سونی و مایکل همکاری کرد.


[پوشش آلبوم Dangerous]


مایکل میخواست این طرح رمز آمیز باشد و هر کس بتواند تعبیری از آن برای خود ارائه دهد.

برای اولین بار از زمان انتشار آلبوم «Off The Wall»، مایکل با کویینسی جونز به عنوان تهیه کننده همکاری نکرد. در عوض محبوبترین تهیه کنندگان صنعت موسیقی و بدعت گذاران فنی دهه 90 را انتخاب کرد: ”تدی رایلی، برایان لورن و باز هم بروس سوئدن“

مایکل همراه با تدی رایلی، پدرخوانده ی سبک «New Jack Swing» و کسی که آهنگهای تند هیپ هاپ (Hip-Hop) را با آوازهای ملایم سول (Soul)، ترکیب کرده و در سالهای اخیر بر جدول موسیقی «R&B» حکم رانده بود؛ به راهش ادامه داد.

آلبوم «Dangerous» در سرتاسر جهان موفقیت فوق العاده ای بدست آورد.

در سال 1991، مایکل جکسون، مدونا را در مراسم جوایز اسکار همراهی کرد.

مدونا به خاطر آهنگ دیر یا زود (soon or Later) از فیلم «دیک تریسی»، برنده ی جایزه ی بهترین آهنگ فیلم از جوایز اسکار شده بود.

 

در 3 فوریه سال 1992، مایکل در طی یک کنفرانس مطبوعاتی در تالار موسیقی رادیویی شهر نیویورک، اعلام کرد که قصد دارد یک تور جهانی دیگر را این بار بمنظور جمع آوری پول برای موسسه ی خیریه ی تازه تاسیس اش، «دنیا را شفا بده» (Heal The World)، برگزار نماید. 


[ایستگاه رادیویی موسیقی شهر نیویورک]


در پی آن، مایکل در مقابل دوربینهای خبرنگاران، قراردادی را با کمپانی پپسی کولا به امضا رساند.

در 18 جوئن سال 1992، کتاب «رقصاندن آرزوها» (Dancing The Dream)، که حاوی شعرها و مقالات مایکل بود، توسط انتشارات دابل دی منتشر شد. 


[کتاب Dancing The Dream]


در 23 جوئن سال 1992، مایکل در یک کنفرانس مطبوعاتی در مورد موسسه ی خیریه اش «Heal The World»، گفت: ”من موسسه ی خیریه ی «Heal The World» را برای آن تاسیس کرده ام تا صدایی باشد برای بیصداها (بچه ها)“

در 27 جوئن سال 1992، استادیوم المپیک واقع در مونیخ _ آلمان، میزبان اولین کنسرت از تور جهانی «Dangerous» بود. در استادیوم هفتاد و دو هزار نفره ی مونیخ، جای سوزن انداختن نبود. طرفداران به وجد آمده، شاهد اجرای هجده آهنگ بودند که چهار تای آنها از آلبوم جدید مایکل انتخاب شده بود. رویداد پایان کنسرت، تیتر روزنامه های سرتاسر جهان شد: ”مایکل به وسیله ی موتوری که به پشتش بسته بود، بر بالای سر طرفدارانش در استادیوم به پرواز درآمد.“

در آگوست سال 1992، مایکل حق فیلمبرداری از کنسرتهای تور «Dangerous» را به مبلغ دوازده میلیون پوند به شبکه ی آمریکایی اچ.بی.او فروخت. بالاترین قیمتی که تا آن زمان برای ضبط یک کنسرت زنده، پرداخت شده بود. تیزر تبلیغاتی اچ.بی.او با عنوان «او به آمریکا نمی آید، به اچ.بی.او می آید» منتشر شد. این تیزر تبلیغاتی بالاترین امتیاز را در تاریخ این شبکه ی تلویزیونی بدست آورد.

در 31 ژانویه سال 1993، در بیست و هفتمین سوپر بال (Super Bowl)، شوی بین دو نیمه ی بازی فوتبال در استادیوم رز باول واقع در پاسادنا ـ کالیفرنیا، و در برابر جمعیت یکصد هزار نفری داخل استادیوم و یکصد و سی و سه میلیون و چهارصد هزار نفری که از تلویزیون شاهد ماجرا بودند، مایکل یک قطعه موسیقی مختلط از آهنگهای «Jam، Billie Jean، Black Or White، Heal The World» را اجرا کرد.
 


[Super Bowl]

[Super Bowl]


و بار دیگر، مایکل رکوردی تازه از خود در تاریخ موسیقی به یادگار گذاشت.

اجرای تماشایی مایکل در شوی بین دونیمه ی سوپر بال، بطور زنده از تلویزیون پخش شد و رکورد داشتن بالاترین تعداد تماشاگر تلویزیونی را به ثبت رساند. این رکورد یکصد و سی و سه میلیون و چهارصد هزار نفری، که تا به امروز شکسته نشده است، نام مایکل جکسون را بار دیگر وارد کتاب رکوردهای جهانی کرد.

در 28 جوئن سال 2000، درست پس از سی و چهارمین شوی سوپر بال؛ اجرای سال 1993 مایکل جکسون، از طرف گوردن فوربز از روزنامه ی یو.اس.ای. تودی، به عنوان بهترین اجرا در طول تاریخ برگزاری شوی سوپر بال برگزیده شد.

ده روز بعد، یک برنامه ی تلویزیونی دیگر، مردم را غافلگیر کرد. ـ ”مایکل جکسون با اپرا صحبت میکند“ ـ اولین مصاحبه ی تلویزیونی مایکل پس از ده سال که بطور زنده از نورلند پخش میشد، یکصد میلیون نفر در سرتاسر جهان را به خود جلب کرد. این مصاحبه پر بیننده ترین مصاحبه ی تلویزیونی در تمام دورانها شد و هنوز هم این رکورد را حفظ کرده است، و همچنین در طول عمر تلویزیون، چهارمین برنامه ی پر بیننده است.

این مصاحبه، رویداد سال 1993 بود.

در این مصاحبه، نمایی زیبا از نورلند، به همراه شهربازی، سینما ی خصوصی، و تختخوابهای مخصوص کودکان بیمار که برای تفریح به آنجا میرفتند، نشان داده شد.


[مصاحبه ی اپرا وینفری با مایکل]


در طی این مصاحبه، مایکل فاش کرد که از بیماری پوستی ویتیلیگو (Vitiligo) رنج میبرد. این بیماری باعث از بین رفتن رنگدانه های پوست میشود و رنگ پوست را به تدریج روشن میکند. این اولین بار بود که مایکل در مورد تغییر رنگ پوستش صحبت میکرد. اما علاوه بر آن چیزهایی نیز در مورد روابطش بیان کرد. در زیر قسمت کوتاهی از این مصاحبه آمده است:

اپرا: آیا بیرون میروی، با کسی قرار میگذاری؟

مایکل: بله

اپرا: با چه کسانی قرار میگذاری؟

مایکل: خوب در حال حاضر با بروکی شیلدز. ما سعی میکنیم به هرجایی نرویم. بیشتر اوقات در خانه هستیم. او به خانه ی من می آید و یا من به خانه ی او میروم. زیرا من دوست ندارم زیاد در دید عموم به اینطرف و آنطرف بروم.

اپرا: آیا تا به حال عاشق شده ای؟

مایکل: بله

اپرا: عاشق بروکی شیلدز بودی؟

مایکل: بله و یک دختر دیگر.

اپرا: و یک دختر دیگر؟ اجازه بده چیزی از تو بپرسم. و خیلی هم دست پاچه هستم که چگونه این سوال را مطرح کنم. اما به هر حال میخواهم بپرسم، آیا تو تا به حال رابطه ی جنسی را تجربه نکرده ای؟

مایکل: بله .......؟؟؟؟؟ چطور توانستی چنین سوالی بپرسی؟

اپرا: فقط میخواهم بدانم.

مایکل: من یک مرد موقر و خوش رفتار هستم.

اپرا: من این حرفت را اینطور تعبیر میکنم که، معتقد هستی یک خانم، یک خانم است و بنابراین...

مایکل: این مسئله شخصی است. منظورم این است که نباید در مورد این قبیل چیزها بی پرده صحبت کرد... شما میتوانید بگویید که من قدیمی مسلک هستم. اما، میدانید، میخواهم بگویم این موضوع کاملا خصوصی است.

اپرا: پس به این سوال جواب نمیدهی؟

مایکل: من دست پاچه شدم.

در این مصاحبه ی تلویزیونی، کلیپ «تسلیم من شو» (Give In To Me) برای اولین بار پخش شد. 

در 24 فوریه سال 1993، مایکل به همراه بروکی شیلدز در سی و پنجمین مراسم سالیانه ی اهدای جوایز موسیقی گرمی حضور یافت. در طی این مراسم، مایکل جایزه ی گرمی هنرمند افسانه ای را دریافت کرد.


[مایکل ـ بروکی]
 


جایزه ی گرمی هنرمند افسانه ای، مهمترین جایزه در صنعت موسیقی و بالاترین افتخاری است که هنرمندی که در عرصه ی ضبط موسیقی فعالیت میکند، میتواند بدست آورد. این جایزه به هنرمندانی تعلق میگیرد که در زمینه ی ضبط موسیقی تاثیراتی از خود بر جا گذاشته و به توسعه و پیشرفت آن کمک کرده اند.

[مایکل در حال ایراد سخنرانی پس از دریافت جایزه ی افسانه ای گرمی]

جانت جکسون، خواهر مایکل که خود در زمینه ی موسیقی، موفقیتهای بسیاری کسب کرده است، این جایزه ی افسانه ای را به مایکل اعطا کرد.


در 24 آگوست سال 1993، مایکل دومین قسمت از تور «Dangerous» را در استادیوم ملی بانکوک ـ تایلند اجرا کرد.

صحنه ی این استادیوم با طول دویست و هفتاد فوت (82.296 متر)، از وسیعترین صحنه ی ایالات متحده واقع در تالار موسیقی رادیویی شهر نیویورک، با طول یکصد و نود فوت (57.912 متر)، بزرگتر است.

در همین روز [24 آگوست]، خبر تکان دهنده ای در رسانه های سرتاسر دنیا منتشر شد: ”مایکل جکسون به اتهام آزار و اذیت جنسی یک پسر بچه، از طرف اداره ی پلیس جنایی لس آنجلس، تحت تعقیب قرار گرفته است.“

در پی طرح اتهام علیه مایکل، پلیس فدرال آمریکا به خانه ی او (نورلند) هجوم برد. آنها تمام خانه را زیر و رو کردند تا شاید مدرکی بدست آوردند، اما چیزی که بتواند گناهکاری مایکل را به اثبات برساند، نصیبشان نشد. مایکل در این زمان درگیر برگزاری تور در آسیای شرقی بود و در خانه حضور نداشت.

آنتونی پلیکانو، مامور تحقیق این پرونده گفت که این اتهامات در پی رد درخواست شاکی از مایکل، مبنی بر گرفتن پول از وی، مطرح شده است.

ایوان چاندلر پدر شاکی، در منطقه ی بورلی هیلز از شهر نیویورک، به شغل دندانپزشکی اشتغال داشت اما فیلمنامه نویسی کاری بود که همیشه آرزویش را در سر میپروراند. او از مایکل خواسته بود چندین پروژه ی فیلم در اختیار او قرار دهد، تا وی بتواند فیلمنامه نویسی را به عنوان شغل تمام وقت خود انتخاب کند. هنگامیکه این خواسته از جانب مایکل رد شد، چاندلر تهدید کرد که اتهام سو استفاده ی جنسی مایکل از پسرش را بطور علنی مطرح میکند.

هاوارد ویزمن، بیانیه ای را از جانب مایکل در یک کنفرانس مطبوعاتی خواند. در آن بیانیه آمده بود که هیچ خطایی از مایکل سر نزده است و او قصد دارد به تور «Dangerous» ادامه دهد.

داستان این اتهامات برای چندین ماه؛ روزنامه ها، مجلات و شوهای تلویزیونی ای که در آنها از رسواییات اخلاقی بحث میشود را تحت سلطه ی خود در آورده بود.

در 9 نوامبر سال 1993، الیزابت تیلور و شوهر آینده اش، لری فورتنسکی به مکزیکو سیتی پرواز کردند تا به مایکل ملحق شوند. در همان زمان، رسانه ها شدید ترین حملات خود را بر ضد مایکل آغاز کرده بودند.

در 11 نوامبر، مایکل پنجمین کنسرتش از تور «Dangerous» را در مکزیکو سیتی و در مقابل جمعیت یکصد هزار نفری برگزار کرد. متاسفانه بعدها مشخص شد که این کنسرت، آخرین کنسرت از تور «Dangerous» بوده است.

پس از پایان یافتن کنسرت، مایکل همراه با الیزابت تیلور و لری فورتنسکی، مکزیکو سیتی را ترک کرد. او در کانادا و ایسلند توقفهای کوتاهی داشت و از آنجا به ایرلند تغییر مسیر داد و در نهایت در فرودگاه لوتن در انگلستان فرود آمد. الیزلبت تیلور به سوئیس پرواز کرد. و بار دیگر رسانه ها حملات خود را از سر گرفتند.

یک روز بعد، در 12 نوامبر سال 1993، مایکل اعلام کرد که سایر کنسرتهایش از تور «Dangerous» را کنسل میکند و به خاطر اعتیادش به قرصهای آرام بخش، تحت مراقبت قرار گرفته است. او توضیح داد که فشار ناشی از اتهامات دروغین علیه وی، باعث گردیده است تا او برای اینکه بتواند تور خود را به انجام برساند، از قرصهای آرام بخش استفاده کند. 

محل اسقرار مایکل فاش نشد و این موضوع خوبی برای رسانه های سرتاسر دنیا به شمار میرفت تا پیرامون آن به بحث و تبادل نظر بپردازند.

در همین زمان بود که کمپانی پپسی، اسپانسر قدیمی مایکل، به دلیل اتهامات مطرح شده علیه او و اعتراف مایکل به استفاده از قرصهای آرام بخش، قراردادش را با وی بر هم زد.

«Dangerous» یک موفقیت فوق العاده به شمار میرفت. این تور، بزرگترین توری بود که تا آن زمان برگزار شده بود. بدین ترتیب، مایکل رکورد خود را که پیش از این با برگزاری تور «Bad» بدست آورده بود، شکست.

[تور جهانی Dangerous]

در تور «Dangerous»، مایکل بر روی وسیعترین صحنه های آن زمان [متشکل از دو کف]، برنامه اجرا کرد. همچنین او در این تور از شعبده بازی های سیگفیرد، روی و دیوید کاپرفیلد استفاده میکرد. به خصوص برای قسمت آغازین کنسرتها [توستر]، زمانیکه مایکل یکدفعه بر روی صحنه پرتاب میشد و همینطور هنگامیکه مایکل برای حسن ختام برنامه، به وسیله ی موتوری که بر پشتش بسته شده بود، در استادیوم و بر بالای سر تماشاچیان، به پرواز درمی آمد. این تور نشان داد که چرا مایکل جکسون، بزرگترین صحنه گردان تمام دورانهاست. 

در 24 نوامبر سال 1993، اداره ی کاتالوگهای موسیقی مایکل جکسون، ای.تی.وی میوزیک، از انتشارات موسیقی ام.سی.ای به ای.ام.آی منتقل شد. این بزرگترین معامله در تاریخ نشر موسیقی بود و برای مایکل جکسون، دویست میلیون دلار به همراه داشت که یکصد میلیون دلار آن را به عنوان پیش پرداخت، دریافت کرد.

در 10 دسامبر سال 1993، مایکل با برگشتن به ایالات متحده، به تمام کسانی که به بازگشتش شک داشتند، ثابت کرد که اشتباه میکرده اند.

در 22 دسامبر، مایکل برای دفاع از خودش، برنامه ای را بر روی امواج رادیویی فرستاد. این اولین باری بود که او شخصا، بیانیه ای را از طریق تلویزیون منتشر میکرد.
شبکه های سی.ان.ان، سی.بی.اس، ان.بی.سی و ای.بی.سی، بیانیه ی او را بطور زنده از نورلند پخش کردند.

مایکل: ”من اوایل این هفته وادار شدم تا به معاینه ی غیر انسانی و توهین آمیز اداره ی قضایی سانتا باربارا و اداره ی پلیس لس آنجلس، تن بدهم. آنها حکم کتبی معاینه ی بدن مرا به من تحویل دادند، که به آنها اجازه داد تا بدنم را به اضافه ی عضو تناسلی، نشیمنگاه، پایین تنه، رانها و هر قسمتی که آنها میخواستند، معاینه کنند و از آن عکس بگیرند... این حکم، همچنین مرا مجبور کرد که در تمام معایناتی که پزشک مخصوص آنها لازم میدانست، با او همکاری کنم. تا بتواند وضع پوستم را به خوبی بررسی کند و ببیند آیا من ویتیلیگو یا هر بیماری پوستی دیگری دارم یا خیر. [مایکل پیشتر در طی مصاحبه ای با اپرا وینفری، در مورد بیماری پوستیش صحبت کرده بود. پس از انجام معاینات توسط پزشکی قانونی، ابتلاء مایکل به این بیماری رسما تایید شد. شاکی ادعا کرده بود که نشانه های این بیماری بر روی عضو تناسلی مایکل نیز وجود دارد]... در طول حیاتم، تنها سعی کرده ام به هزاران هزار کودک کمک کنم تا زندگی شادی داشته باشند. هنگامیکه کودکی را در حال رنج کشیدن میبینم، به گریه می افتم... با من همانند یک جنایتکار، رفتار نکنید. زیرا من بیگناهم.“

[مایکل جکسون در نورلند]

در 26 ژانویه سال 1994، پس از گذشت پنج ماه مذاکره ی نفس گیر، وکلای مدافع هر دو طرف به توافقاتی دست یافتند. سازش خارج از دادگاهی که هر دو طرف برای تحقق آن تلاش میکردند، به مبلغی که هیچوقت فاش نشد، انجام گرفت. 

کابوس مایکل پایان یافت!

روز بعد در 27 ژانویه، خبر گزاری رویترز فاش ساخت که عکسهای گرفته شده از عضو تناسلی مایکل، با مشخصاتی که شاکی به پلیس ارائه داده بود، همخوانی ندارد.

این خبر بسیار مهم، در رسانه ها انعکاس بسیار ناچیزی داشت. حال آنکه آنها، ماهها در جهت تخریب وجهه ی بین المللی مایکل، از هیچ کوششی فرو گذار نکرده بودند. 

لیزا دی.کمپل، در رابطه با این اتهامات، در کتابی با عنوان ”مایکل جکسون: تاریکترین ساعات سلطان پاپ“ که در سال 1994 منتشر گردید، نوشته است:

[... در سال 1993، مایکل جکسون تلاشش را برای تغییر دادن وجهه ای که رسانه ها از او ساخته بودند، آغاز کرده بود و بیش از پیش در دید عموم ظاهر میشد. او در شوی بین دو نیمه ی «سوپر بال» برنامه اجرا کرد و در یک مصاحبه ی نود دقیقه ای بی سابقه با اپرا وینفری حاضر شد و در همین سال جایزه ی گرمی هنرمند افسانه ای معاصر را دریافت نمود. در واقع مردم بیش از آنچه که مایکل در طی سالیان گذشته از خود به نمایش گذاشته بود، از او شاهد بودند.

اما آوای گنگ رسانه ها به تدریج به صدای حیوانات درنده ای که بوی خون به مشامشان رسیده است، مانند میشد.

17 آگوست سال 1993.... [پس از زیر و رو کردن خانه ی جکسون و برداشتن چندین جعبه ی حاوی عکس و نوارهای ویدئویی]... یکی از منابع اداره ی پلیس به خبرنگار روزنامه ی لس آنجلس تایمز گفت: ”هیچ مدرک پزشکی یا نوار ضبط شده ای وجود ندارد. این جستجو، یافتن مدرکی را که نشان دهنده ی وقوع یک جنایت باشد، در بر نداشت.“

از آنجا که با جستجوی خانه ی جکسون هیچ مدرکی به دست نیامد، مامورین تحقیق دایره ی پلیسی مبارزه با سو استفاده ی جنسی از کودکان که رهبری تحقیقات در مورد این پرونده را عهده دار شده بودند، بر روی بازپرسی از سایر پسر بچه هایی که گفته میشد با مایکل رابطه ی دوستی داشتند، تمرکز کردند تا شاید یکی از آنها داستان شاکی را تایید کند. شاکی سیزده ساله نام چهار پسر دیگر را که اعتقاد داشت توسط جکسون مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته اند، در اختیار مامورین پلیس قرار داد. این چهار پسر که مکالی کالکین نیز یکی از آنها بود، دوستان شناخته شده ی مایکل بودند. این چهار پسر در طی بازجویی ها انجام هرگونه عمل خلاف از جانب مایکل جکسون را رد کردند.

جی.رندی تارابورلی، کسی که کتاب بیوگرافی جکسون، جادو و جنون (Magic and Madness) را نوشته است، پیوسته و بطور شگفت انگیزی از مایکل حمایت میکرد و این اتهامات را اخاذی میخواند. او در مصاحبه ای با مجله ی تایم گفت: ”من شاهد اخاذی های بسیاری از تیم جکسون بوده ام و آنها هیچوقت نتیجه ای در بر نداشتند. هنگامیکه سرگرم نوشتن کتاب بیوگرافی مایکل بودم، هر کدام از پیشخدمتهای لعنتی، نوکرها، شوفرها و سرآشپزهایش، به من میگفتند که اگر بخواهم اطلاعاتی از زندگی خصوصی مایکل بدست آورم، آنها میتوانند کمکم کنند به شرط آنکه یکصد هزار دلار پول به آنها بپردازم. 

من در باره ی دایانا راس، شر، کارل بارنت و رازین آرنلد کتاب نوشته ام، اما چنین تجربه ای را در مورد هیچکدام از این کتابها نداشتم. من تنها یک نویسنده بودم و آنها از من پول میخواستند. حالا شما تصور کنید برای مایکل با دلارهای میلیونی اش، وضع به چه صورت است...]

لیزا دی.کمپل در این کتاب در باره ی خانواده ی شاکی و نحوه ی طرح اتهامات مینویسد:

[... پدر شاکی (ایوان چاندلر) در منطقه ی بورلی هیلز، به دندانپزشکی مشغول بود، اما آرزوی فیلمنامه نویسی را در سر داشت. در آن زمان به تازگی فیلمی از روی یکی از فیلمنامه هایش که آن را بر مبنای ایده ای از پسرش نوشته بود، ساخته شده بود. 

پدر و مادر شاکی در سال 1974 ازدواج کرده و در سال 1985 از یکدیگر جدا شده بودند. حاصل این ازدواج یک دختر و یک پسر (جردی چاندلر _ شاکی) بود که سرپرستی هر دوی آنها را مادرشان بر عهده داشت. در زمان طرح اتهامات علیه جکسون، هر دوی آنها دوباره ازدواج کرده بودند و بر سر حضانت پسرشان، با یکدیگر میجنگیدند. ایوان چاندلر نیز نتوانسته بود از عهده ی پرداخت مقرری ماهیانه ی شصت و هشت هزار و چهار صد دلاری پسرش برآید.

مادر شاکی که در تمامی ملاقاتهای پسرش با مایکل همراهش بود، اولین بار از طریق پلیس در جریان اتهامات قرار گرفت و نه از طریق شوهر سابق و پسرش. او که کاملا شوکه شده بود، گفت که هیچگونه اطلاعی از امکان وقوع چنین اتفاق نامساعدی نداشته است. 

کارشناسان متعددی در زمینه ی سو استفاده از کودکان و مسائل حقوقی خانوادگی، به این مسأله اشاره کرده اند که در جنگهای خانوادگی از این دست، یکی از طرفین برای اینکه بتواند به نتیجه برسد، غالبا اتهام سو استفاده ی جنسی از کودک را مطرح میکند. در مورد پرونده ی جردی چاندلر، پدر او سعی داشته است با طرح این اتهامات، مادر را که حضانت پسرش را بر عهده داشته است، بی کفایت جلوه دهد و از این طریق، حق حضانت فرزندش را از آن خود کند.... جردی برای اینکه بتواند وقت بیشتری را در نورلند [منزل مایکل] بگذراند، قرار ملاقاتهای هفتگی با پدرش را بر هم میزده است.

یکی از کارشناسان در این زمینه اعتقاد دارد که بعضی از فیزیوتراپها در مصاحبه هایشان با بچه هایی که ادعا میشود مورد سو استفاده ی جنسی قرار گرفته اند، خودشان به مواردی اشاره میکنند؛ بطوریکه ذهن بچه ها به سمت آن موضوع خاص هدایت میشود و آنها در حقیقت چیزی را میگویند که شنیده اند. همچنین به گفته ی یک وکیل، شاکی یک پسر بچه ی سیزده ساله است که در یک جنگ خانوادگی به دام افتاده است. این دسته از بچه ها، غیر قابل اعتماد ترین انسانها هستند. زیرا آنها مجبورند طوری رفتار کنند که هم مادر راضی باشد و هم پدر. آنها سعی میکنند از خودشان محافظت کنند. گاهی اوقات جانب یکی از والدینشان را میگیرند و چیزهایی را میگویند که او میخواهد.

اما چیزی که در اینجا همخوانی ندارد این است که شاکی در طی ملاقاتهای خود با پدرش، مرتبا رفتن به نورلند را انتخاب میکرده است. 

جردی در مصاحبه ای با آنتونی پلیکانو، مامور تحقیق پرونده، شکایت میکند که پدرش همواره او را وادار میکرده است در خانه بماند و برای او فیلمنامه بنویسد و تنها چیزی که او میخواسته، پول بوده است.

گفته شد که ایوان چاندلر، پدر شاکی از مایکل خواسته بود تا کاری کند که وی بتواند در مدت چهار سال با در اختیار گرفتن چندین پروژه ی فیلم با درآمد سالانه ی پنج میلیون دلار، بیست میلیون دلار به جیب بزند. در غیر اینصورت اتهام سو استفاده ی جنسی را مطرح میکند. هنگامی که مایکل درخواست چاندلر را رد کرد، او بسیار عصبانی شد.

چاندلر از مایکل خواسته بود تا اجازه دهد پسرش در روز 11 جولای با او ملاقات داشته باشد. در آخر همان هفته، چاندلر از تحویل دادن پسر به مادرش خودداری کرد. وکیل مادر از جانب وی دادخواستی برای بازگرداندن پسرش تنظیم کرد. قاضی به چاندلر دستور داد تا پسر را در ساعت شش عصر روز 17 آگوست به مادرش بازگرداند.

صبح همان روزی که قرار شده بود پسر به مادرش تحویل داده شود، پدر او را نزد یک فیزیوتراپ برد. در آنجا ادعا کرد که جکسون پسرش را مورد سو استفاده ی جنسی قرار داده است. او همچنین جزئیات این رابطه را شرح داد. اما او اصلا قصد شکایت از مایکل و علنی کردن این اتهامات را نداشت. بلکه میخواست با ترساندن مایکل و وادار کردن او به سازش خصوصی بر سر این مسئله، به پولش برسد. او هنوز معامله ی خود با سو استفاده گر جنسی پسرش را به سر انجام نرسانده بود. 

اما فیزیوتراپ در تبعیت از قوانین ایالت کالیفرنیا، این ادعاها را به مرکز خدمات خانواده و کودکان گزارش داد....]

کمپل حمایت هنرمندان و افراد سرشناس از مایکل را در کتابش اینگونه به تصویر میکشد.

[... پس از طرح اتهامات، حمایتی که در دفاع از بیگناهی مایکل به عمل آمد، حقیقتا همه را تحت تاثیر قرار داد. افراد بسیاری در رسانه ها حمایت شدید خود را از او نشان دادند. افرادی که برای سالها با او کار کرده بودند، توسط بیانیه هایی عمومی، شناخت خود را از مایکل اظهار کردند و گفتند که مایکل هیچوقت نمی تواند به بچه ها آسیب برساند. جری کرامر که در ساخت پشت صحنه ی کلیپ «Thriller» و فیلم «مونواکر» با مایکل همکاری کرده بود، اظهار کرد که باور نمیکند مایکل این کار را انجام داده باشد. او گفت که رفتار مایکل با بچه ها همواره طبیعی بوده است. شلدن پلت، وکیل ویتنی هیوستون نیز گفت که ستاره ها همیشه مورد اخاذی قرار میگیرند. او همچنین بیان کرد که وقتی برای اولین بار اتهامات علیه آنها بطور علنی اعلام میشود، تیتر اول روزنامه ها میشوند. اما هنگامیکه اتهامات پس گرفته میشود یا ثابت میشود که بی اساس بوده است، از جانب رسانه ها خبر مهمی به حساب نمی آید و در صفحات میانی روزنامه ها دفن میشود.

آلفونسو ریبیرو که اولین بار مایکل را هنگامی که دوازده سال داشت، ملاقات کرده بود، حمایت خود را از مایکل اعلام داشت. 

مادران بچه هایی که اوقاتی را با مایکل گذرانده بودند و همچنین مادر رایان وایت، اظهار کردند که به مایکل اعتماد دارند و فرزندانشان را با او تنها میگذاشته اند.

پل مک کارتنی [عضو سابق گروه بیتلز] در طی یک مصاحبه با روزنامه ی آرژانتینی کلارین در حمایت از مایکل گفت: ”لیندا (همسرش) و من، مادر و پدر هستیم و این برای ما روشن است که مایکل چنین آدمی نیست.“

فرانک دیلو در اولین بیانیه ی عمومی اش پس از برکنار شدن از سمت مدیریت اجرایی مایکل در سال 1990، در مصاحبه ای با مجله ی رولینگ استون گفت: ”من فرزندانم را به مایکل می سپرده ام تا از آنها مراقبت کند. او مدت هفت ماه در خانه ی من در انسینو زندگی کرد. امکان ندارد او این کار را انجام داده باشد. این در طبیعت او نیست.“

بروس سوئدن، مهندس ضبط و تهیه کننده ای که به مدت هفده سال با مایکل کار کرده بود، در مصاحبه با همان مجله عنوان کرد: ”من از شایعاتی که بدون وجود ذره ای مدرک در همه جا پخش شده اند، بیزار و جریحه دار شده ام. مایکل یکی از درستکار ترین انسانهایی هست که من در زندگی ام دیده ام. این اتهامات چرند هستند.“

تدی رایلی گفت: ”مایکل برمیگردد. من به عنوان یک دوست به او میگویم که همه ی ما پشت تو هستیم.“

کویینسی جونز افزود: ”همه چیز به نحو وحشتناکی بزرگ جلوه داده شده است. او قبل از اینکه فرصتی برای دفاع از خود داشته باشد، مورد تعقیب فانونی قرار گرفته است.“...]

جی.رندی تارابورلی و لیزا کمپل، نویسنده ی این کتاب نیز در خبرهای تلویزیونی حضور یافتند و با استناد به شناختی که در طول سالیان از مایکل کسب کرده بودند، عنوان کردند که مایکل قادر به ارتکاب جرمی که به آن متهم شده است، نمی باشد.

تارابورلی گفت که مایکل در طول عمرش بارها و بارها مورد اتهاماتی قرار گرفته است که هیچکدام از آنها حقیقت نداشته و هرگز ثابت نشده اند.

نام افرادی که بطور علنی از مایکل حمایت کردند، به قرار زیر است:

[اعضای خانواده (والدین، جانت، جکی، مارلون، ربی، تیتو) الیزابت تیلور، التون جان، جین فوندا، لاری فلدمن، ماریا کری، بروس ویلز، بروکی شیلدز، شارون استون، هاوارد کارپدا، کی.دی لنگ، ماکسیمیلیان اسکل، کویینسی جونز، استیو واندر، جی.رندی تارابورلی، فلو آنتونی، گرت بروکس، پل مک کارتنی، تونی تونیتن، لیزا ماری پریسلی، مکالی کالکین و مادرش، مادر رایان وایت، یوکو دینو، توین کمپل، کویین لاتیفا، کیمفیلد، سندباد، برایان گامبل، فرانک دیلو، تدی رایلی، دانی والبرگ، ان.ای.ای.سی.پی، جو مکینتایر، اسموکی رابینسون، لین گلدبیکین، بروس سوئدن، لارن شلر، فیل کولینز، ماریا فیشر، بیل بلامی، باربارا ادن، مایکل پیتر، شانیز، کارل بارنت، گروه تری تی، آلفونسو ریبیرو]

کمپل در کتاب خود در رابطه با موج حمله ی وحشیانه علیه مایکل مینویسد:

[... گلوریا آلرد، وکیلی که در 31 آگوست برای دفاع از شاکی استخدام شده بود، در روز 2 سپتامبر، در یک کنفرانس مطبوعاتی که خود برگزار کرده بود، گفت: ”موکل من (جردی چاندلر) قصد دارد در دادگاه حاضر شود.“

تنها چند روز پس از این اظهارات، ” او آماده است. او به این کار تمایل دارد. او توانایی شهادت دادن در دادگاه را دارد“؛ آلرد از سمت خود برکنار شد و از افشای علت آن خودداری کرد...

بلافاصله پس از برکنار شدن آلرد، لری فلدمن جانشین وی شد. او با تنظیم دادخواستی حقوقی علیه جکسون در یک دادگاه عالی رتبه، او را متهم به فریب شاکی، اعمال خشونت جسمی و ایجاد ناراحتی روحی کرد. در این دادخواست، تقاضای جریمه ی نقدی مایکل مطرح شده بود. برخی از وکلایی که در این پرونده درگیر نبودند، اعتقاد داشتند که ارائه ی دادخواست حقوقی، جنبه ی جنایی پرونده را از بین میبرد و هیئت منصفه متقاعد میشود که خواهان، تنها در صدد بدست آوردن پول است. علیرغم اینکه هیچ نشانه ای از اعمال خشونت جسمی علیه شاکی وجود نداشت و هیچ پسر دیگری نیز داستان او را تایید نکرده بود، رسیدگی جنایی به این مسئله، چند ماه به طول انجامید.

... در این بین، مارک و فی کوییندوی که یکسال پیش در مصاحبه ای با جرالدو ریورا، مجری شبکه ی فاکس، مایکل را انسانی بسیار خوب توصیف کرده بودند؛ به یکباره نظر خود را در مورد او تغییر دادند و ادعا کردند زمانیکه در نورلند کار میکرده اند، رفتارهای سؤال برانگیز بسیاری از مایکل مشاهده کرده بودند.

نکته ی بسیار مهمی که باید به آن اشاره کرد این است که این خواهر و برادر مانند بسیاری دیگر، ابتدا داستانشان را مطرح کردند و به جراید فروختند. اما حاضر نشدند اطلاعاتشان را در اختیار پلیس قرار دهند. زمانی هم که پلیس به سراغشان رفت، حاضر به همکاری و در اختیار قرار دادن اطلاعاتی که برای این پرونده حیاتی بنظر میرسید، نشدند. دو کاراگاه خصوصی با نامهای فدریکو سیکارد و دبورا لیندن برای بازپرسی از آن دو به مانیل رفتند و به این نتیجه رسیدند که آنها اصلا شاهدان خوبی نیستند.
گلن ونراشن، دانشجوی رشته ی حقوق و خواهر زاده ی مارک و فی کوییندوی، در مصاحبه های خود، خاله و  دایی اش را فرصت طلب و دردسر ساز توصیف کرد و گفت که مایل است همین مطالب را در دادگاه نیز شهادت دهد.  

بانی مازلین، دکتر روانشناس در مصاحبه ای با جرالدو ریورا گفت: ”شما قبل از اینکه بتوانید قضاوت کنید که آیا کسی میتواند چنین جرمی مرتکب شود یا نه، باید او را خوب بشناسید. اگر یک متخصص به این سوال پاسخ بدهد، مرا بسیار عصبانی میکند. زیرا آنچه که شما انجام میدهید، مورد روانشناسی قرار دادن فردی است که هیچ شناختی از وی ندارید. شما شایعات را میگیرید و آن را حقیقت جلوه میدهید.“

این پرونده، اواسط ماه اکتبر را نیز پشت سر گذاشت، اگرچه پلیس وعده داده بود که رسیدگی به این مورد جنایی به زودی خاتمه خواهد یافت. آنها از پسرهای بیشتری بازجویی کردند، به این امید که یکی از آنها داستان شاکی را تایید کند. از چهل تا شصت پسر بچه ای که مورد بازجویی قرار گرفتند، حتی یک نفرشان صحبتهای جردی (شاکی) را تایید نکرد. فاش شد که پلیس برای اینکه از پسرها اطلاعاتی بدست آورد، حتی به آنها دورغ نیز میگفته است. برت فیلدز، وکیل مایکل از این موضوع آگاهی یافت و در 28 اکتبر، نامه ای خطاب به ویلی ویلیامز، رئیس پلیس ناحیه ی لس آنجلس نوشت:

”من باخبر شده ام که مامورین شما، دروغهای وقیحی به پسر بچه هایی که ترسانده شده بودند، گفته اند. آنها به پسر بچه ها گفته اند که از آنها تصاویر برهنه در دست دارند، تا بدین وسیله آنها را وادار کنند اتهاماتی را بر آقای جکسون وارد نمایند. البته هیچ عکس برهنه ای از این پسر بچه ها وجود ندارد و آنها هیچ ادعایی برای مطرح ساختن ندارند. اما به نظر میرسد مامورین شما آماده هستند تا از هر نقشه ای برای تولید مدرک علیه آقای جکسون استفاده کنند.“

... هر دو طرف درگیر در پرونده، تاکید کردند که توافقات به عمل آمده بر سر دادخواست حقوقی شاکی، مانعی برای پیگیری جنایی پرونده به حساب نمی آید و حق السکوتی پرداخت نشده است. چاندلر میتوانست پس از گرفتن پول، باز هم در دادگاه علیه مایکل شهادت دهد، اما این کار را نکرد. قوانین روز کالیفرنیا نیز نمیتوانست او را وادار به این کار کند.

اما حتی پس از این سازش نیز، ماموران تحقیق پرونده دست از کار نکشیدند و همچنان بر روی پرونده ای که پنج ماه بدون هیچ مدرکی دوام آورده بود، به کار میپرداختند.

چاندلر بلافاصله پس از دریافت پول از مایکل، شغل دندانپزشکی خود را رها کرد. حالا که به منظور خود دست یافته بود، لازم نمیدید که این ماجرا را بیش از این ادامه دهد.

چاندلر هیچگاه علاقه ی خود را نسبت به مجازات مایکل برای کاری که او ادعا میکرد در حق پسرش انجام داده است، ابراز نداشت. او نه تنها مدافع زندگی پسرش نبود، بلکه حتی درخواست اجرای عدالت را نیز نکرد. پول تنها چیزی بود که نظرش را تامین میکرد.

پس از علنی شدن اتهامات علیه مایکل، چاندلر تمام امیدهایش برای سازش با وی را از دست داده بود. درست در همان زمان، ملاقاتی را با وکلای مایکل ترتیب داد تا بلکه بتواند با آنها به توافق برسد. او این اتهامات را شخصأ بطور علنی مطرح نکرد. هیچ دادخواست جنایی از جانب او علیه مایکل تنظیم نشد. تنها خواسته ی او پول بود.

بسیاری عقیده دارند که مایکل برای منصرف کردن شاکی از شهادت دادن در دادگاه با او سازش کرده بود. در حالیکه چاندلر از ابتدا قصد نداشت مایکل را به دادگاه بکشاند. همانطور که ذکر شد، هیچ چیز نمیتوانست مانع شهادت دادن شاکی در دادگاه شود. چاندلر میتوانست پس از گرفتن پول، باز هم مایکل را به دادگاه بکشاند.

سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که چرا مایکل پس از اینکه به پلیس اجازه داد از بدن برهنه ی او عکس بگیرند و با توجه به اینکه هیچ مدرکی برای اثبات گناهکاری وی وجود نداشت، باز تصمیم گرفت در دادگاه حاضر نشود و با شاکی سازش کند؟

چاندلر به دنبال پول بود. پس برای رسیدن به هدفش، دست به هر کاری میزد. اگر مایکل پیشنهاد او را قبول نمیکرد، بطور قطع برای حفظ آبرو نیز که شده، او را به دادگاه میکشاند. درست است که در نهایت، دادگاه مایکل را بی گناه تشخیص میداد، اما به چه قیمتی؟

این دادگاه میتوانست تا چند سال به طول بیانجامد. در این سالها، اتهامات مایکل تیتر همیشگی روزنامه ها میشد. دادگاه میتوانست بدترین و بیمارگونه ترین نوع توجه را برای مایکل به همراه داشته باشد. کوچکترین جزئیات زندگی خصوصی مایکل، شرح عکسهای گرفته شده از بدن برهنه اش توسط پلیس، بیماری پوستی او، روابطش و خدا میداند چه مسائل جزئی دیگری هر شب در اطاقهای نشیمن خانه ها، ممکن بود اسباب سرگرمی مردم را فراهم آورد.

استیون بریل، مدیر شبکه ی کورت تی.وی، حتی علاقه ی خود را برای پخش زنده ی تلویزیونی جلسات دادگاه اعلام کرد. در صورت تشکیل دادگاه، روزنامه های محلی سرتاسر جهان تا مدتها خوراک تازه ای برای خود بدست می آوردند. اما بدترین نتیجه ای که میشد برای چاندلر متصور شد، نرسیدن وی به پولش بود. پس سخت نیست که بفهمیم چرا مایکل تصمیم گرفت به خواسته ی چاندلر تن دهد.

جدای از این مسئله، 95% شکایات خصوصی در خارج از دادگاه، فیصله میابند. در حقیقت خود قانون، طرفین درگیر در چنین پرونده های حقوقی را به سازش فرا میخواند. بنابراین سازش بر سر این پرونده نیز امر غیر معمولی نبوده است...]

[خلاصه ای بود از کتاب لیزا دی.کمپل، مایکل جکسون: تاریکترین ساعات سلطان پاپ، انتشارات براندن، سال 1994] 

منبع: 

eMJey.com

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد